اولین باسوادان طایفه مالکی در نسل معاصر
برابر اطلاع من اولین باسوادان طایفه مالکی در نسل اول مرحومان: قربان اسدپور، شیروان اسدپور ،حسن قلی رنجبر ،خداداد اسد پور در روستای پریشان و مرحوم محمد قلی رنجبر در هلک و در نسل بعدی مرحومان نادر امیری، محمد رحیم میرشکاری و آقای امام قلی نوعپرست و زریر صادقی از روستای هلک بوده اند.
از زنان طایفه در نسل گذشته اطلاع چندانی ندارم. اگرچه زنانی داشته ایم که در عین حالی که از سواد خواندن و نوشتن بی بهره بوده اند لکن از نظر هوش و فهم و درک در سطح بالاتری از مردم زمان خود بوده اند. که از جمله آن ها می توان از مرحومه مشهدیه شاه پسند مادر مرحوم خداداد کریمی و مرحومه جان بی بی مادر مشهدی سیفعلی رئیسی و یا مرحومه عذرا مادر مرحوم اسماعیل کریمی (معروف به ننه عذرا)و بعلاوه مرحومه زینب اسدپور مادر آقای منصور مهربان و مرحومه قمر مرادی مادر آقای نجیم صادقی را نام برد.
آخرین ملایی که در طایفه مالکی مکتب داری کرد
برابر شواهد موجود،مرحوم شکراله ساسانی آخرین ملّایی بوده است که در مالکی مکتب داری می کرده و کلاس او در قلات نیلو دایر بوده است. سایر بچه های مالکی از پریشان و دهپاگاه و هلک هم برای سوادآموزی به قلات نیلو پیش او می رفته اند.
در بنکوی ما مرحوم شیروان اسدپور تنها کسی بود که اطلاع دارم دنبال آوردن معلم برای با سواد شدن بچه ها بود.
ورود حیدر محمدی به طایفه مالکی
تا این که بالاخره در مهرماه 1340 اولین معلم تعلیمات عشایر بنام حیدر محمدی از روستای گاوکشک کازرون وارد طایفه مالکی شد. ابتدا کلاس های ما در چادر برپا می شد و زیراندازمان هم درکلاس زیلو بود .برای ابزار تدریس هم از تخته سیاه و گچ استفاده می شد. تقریبا دو سال بعد از ورود معلم ،اولین ساختمان مدرسه به همت اهالی محل و می شود گفت همکاری همه مالکی ها ساخته شد. آقای حیدر محمدی حدود شش سال در مالکی تدریس داشت .
افرادی را که یادم هست در کلاس های مرحوم حیدر محمدی حضور داشته اند:
– از روستای پریشان :آقای شیرزاد اسدپورو خانم فاطمه اسدپور
– از روستای هلک: مرحوم محمد علی میرشکاری (مهرعلی)و آقایان عیدی صادقی ، ،محمود باباخانی ،بهمن یار مهدی پور، رضا امیرزاده ،کوچکعلی پرویزی ،حسن علی محرابی، عزیز ماندنی زاده ،غضنفر دهقان ،خداخواست احمدی ، نادر احمدی،لشکر نوربخش و آغایار غلامی و خانم پوران ثوران
-از روستای دهپاگاه و بنکوی نظری: خانمها خانم کریمی، خانم حبیبی ،بیگم کرمی و آقایان جهانگیر حبیبی، کرم کرمی ، قنبر قهرمانی ، الیاس کرمی ،مهدی میرشکاری ،امامقلی کریمی
– از روستای قلات نیلو و بنکوی کاعلی شیری :آقایان : رمضان پیروزمند ، زالی جمشیدی ، محمدکریم ملک زاده ،شهباز شیخی ، الماس شیخی ،معصومعلی شیخی
به نظرم که غیر از مرحوم محمدعلی میرشکاری و عیدی صادقی و جهانگیر حبیبی همگی این افراد کلاس اول را نزد حیدر محمدی شروع کرده اند.
محل برگزاری کلاس ها در ییلاق و سرحد کوه بیل
مدرسه ما در هنگام ییلاق و مستقر شدن در سرحد کوه بیل ابتدا در یورد رئیس جمالی و سپس یورد دره دراز و بعد دریورد بید گردعلی و گاهی در یورد کفکی برگزار می شد. در نزدیکی همین چشمه بید گرد علی حوضچه ای درست کرده بودند و ازآب آن برای برای کاشت سبزی های معطر استفاده می شد .
کلاس ما اغلب کنار منزل مرحوم شکراله نوربخش و یکسال هم یادم هست کنار منزل مرحوم کا ماشاالله رئیسی کدخدای هلک بود.
مشق هایی که به ما داده می شد معمولا شبی 5 صفحه بود از ریاضی و فارسی که البته اگر نمی نوشتیم چوب و تنبیه با ترکه در کار بود . از جمله خاطره های خنده دار این بود که یکی از هم کلاسی های مادر آن زمان پس از اتمام درس به منزل رفته و وقتی والدین از او می پرسند چه یاد گرفته ای ، او در لابلای ذکر آموخته هایش ،می گوید : معلم گفته “سگ” بکنید !
والدین تعجب کرده بواسطه نا مفهوم بودن آن جویای مطلب می شوند. تا این که بقیه دانش آموزان توضیح می دهند که معلم گفته “سعی” بکنید ….
زمان ما امکانات امروزی نبود و دانش آموزان برای حمام و بهداشت فردی در سرحد و ییلاق در روزهای جمعه به کنار چشمه و یا جویبار رفته وطشت ابی گرم کرده و در پناه درختان با آن خود را شست و شو می دادند.
با توجه به مشکلاتی که معلم ها در غربت به آن دچاربودند پدران و مادران دانش آموزان سعی می کردند از بردن کره و روغن و ماست و دوغ و گوشت گوسفند و مرغ برای آن ها دریغ نکنند.
حوزه امتحانی زمان من
سال ششم حوزه امتحانی در منطقه خان زنیان برپا شده بود که من و مرحوم محمد علی میرشکاری برای امتحان به آن جا رفتیم .حدود یک هفته در منزل مرحوم حسن خان سلطانی ماندگار شدیم که به گرمی و با روی گشاده از ما استقبال و پذیرایی کردند.که البته ایشان به مردم مالکی خیلی لطف داشتند .ضمن این که حسن خان خودش هم معلم بود و همان سال که ماامتحان دادیم از مراقبین و ناظرین حوزه امتحانی آن جابود.
ادامه تحصیلات در کازرون
سال 1346 پایان تحصیلات ما بود و مهر ماه همان سال ما برای ادامه تحصیل راهی شهر شدیم . من در مدرسه شاکر ،جنب تنها سینما ی کازرون ثبت نام کردم . به مدت سه سال آن جا تحصیل کردم . فکر کنم آقایان لشکر نوربخش وامیر (حمید) جعفری هم آن جا بودند. (مرحوم محمد علی میرشکاری آن زمان در دبیرستان ابو اسحاق بود )و برای سال چهارم به مدرسه مجرد رفتم.
سال چهارم و پنجم و ششم را متوسطه می گفتند.
اتاقی را در یک ساختمان با مرحوم محمد علی میرشکاری اجاره کردیم .صاحب خانه ما رفتار بسیار خوبی با ما داشت. برای حمام هم هفته یا دو هفته ای یک بار از گرمابه عمومی شهر استفاده می کردیم.
ناگفته نماند برخی از بچه های شهر برخورد خوبی با ما نداشتند و به همین دلیل پس از دعوا سر و کارمان به دفتر مدرسه می کشید که البته مدیران مدرسه ها آدم های منصف و با تدبیری بودند و نمی گذاشتند به ما اجحاف شود .
مشکلات دانش آموزان در رفت و آمد به شهر
بیشتر عصرهای پنجشنبه از کازرون عازم محل می شدیم . با خودروهای عبوری به پل آبگینه و سپس پای پیاده از مسیری که قسمتی از آن هم کوهستانی بود بین پریشان و مزرعه” ِبنگ “راهی آبادی می شدیم . در مسیر برگشت به شهر، گاهی وقت ها که ماشین پیدا نمی شد مسیر پل آبگینه تا شهر کازرون را هم باید پیاده می رفتیم.. و به همین لحاظ عمده وقت تعطیل را در رفت و آمد بودیم و تفریح معنی پیدا نمی کرد.عدم امکانات کافی و تامین هزینه های تحصیل مهمترین مشکلی بود که در شهرگریبان گیر ما بود .
اولین معلمانی بومی طایفه
بعد از مرحوم حیدر محمدی شاگردان او ضمن ادامه تحصیل به دانشسرای تربیت معلم عشایری راه پیدا کرده وبه افتخار معلمی نائل شدند اولین آن ها محمدعلی میرشکاری و سپس لشکر نوربخش و مهدی میرشکاری، عیدی صادقی و امامقلی کریمی و… بودند
آن زمان با تمهیداتی که مرحوم محمد بهمن بیگی بنیان گزار تعلیمات عشایر اندیشیده بود مدرک ششم ابتدایی برای امتحان دانشسرا کفایت می کرد .معلم های تربیت شده دانشسرا همگی با سواد بودند ولی انصافاً مرحوم محمد علی میرشکاری در بین آن ها مبرّز بود.
ورود من به دانشکده دامپزشکی
من بعد از پایان دوره متوسطه و پی گیری برای ورود به دانشسرای عشایری خبر دار شدم که برای طی دوره دامپزشکی و خدمت در عشایر 30 نفر را گزینش می کنند. درآن امتحان شرکت کردم و قبول شدم . برای طی دوره به دانشکده دامپزشکی واقع در باجگاه در شمال شرقی شیراز رفتم. اتفاقا دوره ما مصادف شد با بازدید محمدرضا پهلوی شاه سابق از دانشکده .دوره ما حدود 9 ماه طول کشید .که شامل آموزش واکسیناسیون بود و هچنین رسیدگی و درمان اولیه برخی بیماری های مسری انسانی به لحاظ عدم دسترسی عشایر و روستاها به پزشک و امکانات درمانی.
از محل خودمان کسی هم دوره ای ما نبودند .دقیقا یادم نیست چه سالی فارغ التحصیل شدم. ظاهرا بعد از ما 3 دوره دیگر هم این روال در دانشکده دامپزشکی برقرار بود. عنوان پست سازمانی ما”مددکار عشایری” بود. لکن در واقع کار یک دامپزشک را انجام می دادیم . حدود 16 سال در عشایر کار کردم که یکسال آن در جویم لارستان و یک سال هم در فیروز آباد فارس بود. در سال های بعد آقایان نورمحمد جوکار و جمال مهبودی هم از طایفه جروق به ما اضافه شدند و در خدمت رسانی به مردم منطقه نقش ایفا کردند. برای انجام ماموریت در مناطق محروم و کوهستانی ابتدا یک موتور به من دادند و بعد که اداره دامپزشکی کازرون عملکرد بنده را مفید ارزیابی کردند یک جیپ صحرایی در اختیارم گذاشتند.
در اوایل کار حدودا 600 تومان به ما حقوق می دادند. از جمله کارهایی که در کنار وظیفه سازمانی به ما محول شد پرداخت وام عشایری بود که مبلغ آن حدودا 1500 تا 2000 تومان می شد که سقف آن بستگی به سرمایه افراد داشت.
از جمله افراد صاحب نام و مطرحی که داشتیم
شیروان اسدپور کدخدای پریشان و کا ماشا الله رئیسی کدخدای هلک، مرحومان بمانعلی احمدی و بهمن علی احمدی،صفر نوعپرست، بهرام احمدی ،یدالله ثوران و آقای حاج حسین میرشکاری از افراد مطرح زمان ما بودند.
برخی از ملا ها در زمان ما کار دعانویسی هم انجام می دادند که از آن جمله :مرحوم محمد قلی رنجبر در هلک ، حسن قلی رنجبر در پریشان و غلام شاه همتی در دهپاگاه را می توان نام برد.
زنانی که در آن زمان و در نبود امکانات به مردم کمک کردند
اضافه کنم که در آن وضعیت فقر و بیچارگی مردم ، بودند زنانی که با تجربه و مهارت و هوش ذاتی که داشتند در درمان بیماری ها با داروهای گیاهی به فریاد مردم می رسیدند و خصوصاً در امر مامایی یاریگر زنان زائو بودند که از جمله آن ها مرحومه بانو نوریجان همسر مرحوم شیرخان و مرحومه بسی خانم همسر مرحوم نگهدار(مادر مرحوم حسین حسین پور) در روستای هلک و بانو رقیه زن علمدارنسیمی در دهپاگاه را می شود نام برد.
دیگر یادداشت ها
خانه های انصاف نیز در آن زمان نقش هیئت های حل اختلاف الان را ایفا می کردند و انصافا خیلی از اختلافات مردم را به صلح و آشتی می رساندندکه از جمله آنها مدیران این خانه ها مرحوم قره و مرحوم صفر بودندکه در روستای قلعه نارنجی سکونت داشتند..
شاید هلک تنها روستایی بود که در زمان ما دو کدخدا داشت . آقای سلبعلی رئیسی و آقای حسین میرشکاری که در بنکوی ما و کدخدای کادرویشی های روستای هلک بودند.

بهمنیار مهدی پور مددکار عشایری در دهه 50
_از طایفه مالکی بیشتر بدانید : http://parishanmahdi.parsiblog.com